آدرینا احمدیآدرینا احمدی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

آدرینا عشق مامان آرزو و بابا مازیار

خاطرات 7 ماهگیم

الان که ٦ ماهت تموم شده این شکلی شدی عزیزم این ماه یه بار عمه سولماز اومد اینجا و یروز هم رفتیم لنگرود که تولد خاله سارا و سهیلا بود که خاله های بابا مازیارن ما بودیم و مامان مریم و عمه سولماز  و خیلی خوش گذشت .تو که فقط تو بقل همه بودی و خودتو لوس میکردی. یشب هم رفتیم خونه مامان مریم خوابیدیم که تنها نباشه. راستی قند من ولنتاین مبارک که عزیزترین عشق دنیا تویییییییییییییییی امروز ولنتاینه و میخوام بریم برای بابا کارت و بچیزی بخریم. تو و بابا عشق های منید و از خدا میخوام جاودان داشته باشمتون میپرستمتتتتتتتتتتتتتتتتتت ...
25 بهمن 1390

آخ که چقدر مظلومی

دختر نازم دیشب واکسن 6 ماهگیتو زدیم بابا بردت تو اتاق پای راستتو هیچی نگفتی اما پای چپتو فهمیدی و شروع  به جیغ زدن کردی.از اون اتاق دویدم پیشت و بقلت کردم وتو بقل مامان آروم گرفتی. تا صبح بالا سرت تبتو چک میکردم که شکر خدا تب نکردی. واکسن 2 ماهگی بتاریخ3مهر 90 بیشتر اذیت شدی درد داشتی و پاتو تکون نمیدادی.اونو با مومو و بابا مازیار زدی.من طاقت دیدن ندارم عزیزم که تو درد بکشی.منو بابا تا صبح بالای سرت بودیم و گریه هم کردیم. واکسن 4 ماهگی بتاریخ 2آذز 90 بود که یکم کمتر اذیت شدی. واکسن بعدیت هم میره تا 1 سالگیت. امیدوارم هرگز درد نبینی و همیشه سالم باشی و بدونی که ما مواظبت هستیم و خواهیم بود.تو فقط خوب بزرگ شو و نگر...
6 بهمن 1390
1